گیرم که از حصار کوتاه دلم ساده می پری
با دیوار بلند خیالم چه می کنی ؟
تنهایی ات را از تو گرفتم
در خنده هایم شریکت کردم
نگفته بودی بازرگان عشقی
من از کجا می دانستم سود من تنهاییست
دوست داشتن را نه می نویسند نه می گویند
ثابت می کنند
کاش بدانی
قهر می کنم تا دستم را محکمتر بگیری و بلندتر بگویی : بمان
نه اینکه شانه بالا بیندازی و آرام بگویی : هر طور راحتی
چقدر صدای تیک تاک ساعت دلخراش است
وقتی تو یک ثانیه هم در کنارم نیستی